سرویس تاریخ اسلام ( بخش اهل بیت ع ) لاهوتیان : طبق اخباروارده روزاوّل صفرمصادف است با ورود خاندان اهل بیت عصمت وطهارت به شهرشام ،هرچند اقوال دیگری هم درزمان ورود وجود دارد،امّا همه اصل موضوع را قبول دارند.
شام شهری است که بیش از 40 سال حکومت بنی امیه درآن استقرارداشته وتهاجم فرهنگی به گونه توسعه یافته که مردم، بنی امیه را نزدیکترین خویشاوندان رسول الله(ص) می پندارند. وسالهای سال امیرمؤمنان علی (ع) و اولاد او مورد لعن و نفرین قرارگرفته اند.
شهری که امام حسین (ع) را به عنوان شورشگر بلکه دشمن دین می شناسد و شادمانی مردم هم از ورود اسرا برای این است که یزید، دشمن دین اسلام را به قتل رسانده و خانواده آنان را به همراه سرهای آنها به شهرمی آورد.
اینک کاروانی دل سوخته که مصیبتهای گوناگون را متحمّل شده درحالی که رعب وخشونت از در و دیوارشهر می بارد، با این تهاجم فرهنگی چگونه باید برخورد نمایند تا خود را معرّفی و دشمن را رسوا کنند؟.
وقتی خاندان عصمت وطهارت با سیل عظیم جمعیت شامیان مواجه شدند و خود را دربرابرنامحرمان دیدند حتی ازدشمن تقاضای کمک نمی کنند تا بلکه برای رعایت دستورات اسلام و قرار نگرفتن درانظارعمومی چاره ای کنند.
لذا مرحوم سید بن طاووس مینویسد:
کوفیان سر حسین را با زنان و مردان اسیر بردند، چون نزدیک دمشق رسیدند، امکلثوم به شمر که جزء آنان بود نزدیک شد، و به او فرمود: به تو حاجتی دارم. گفت: چیست؟ فرمود: ما را که به این شهر میبرید از دروازهای وارد کنید که تماشاگر کمتر باشد، و دیگر آنکه به اینان بگو این سرها را از میان کجاوههای ما بیرون ببرند و از ما دور کنند، که از بس ما را با این حال دیدهاند خوار و ذلیل شدیم.
شمرملعون درپاسخ خواستهی آن بانو ازعناد وکفری که داشت دستورداد سرها را برفراز نیزه بزنند و میان کجاوهها تقسیم کنند، و با این حال آنان را در میان تماشاگران بگردانند، تا آن که آنان را به دروازهی دمشق آوردند (1)
و یک خواسته آنها ازدوستان هم این بود که کاری انجام دهند تا کمتردرمعرض دید نامحرمان قراربگیرند مثلاً ازسهل بن سعد نقل شده است.
«مناقب» به اسناد خود از زید و او از پدران خود روایت کرده که سهل بن سعد گفت: من درسفری وارد دمشق شدم، شهری دیدم درنهایت آبادانی، درختهای فراوان، نهرهای بسیار، قصرهای بلند، خانه های بی شمار، و دیدم شهررا آئین بستهاند، پردهها آویخته و مردم شاد و خندان، و زنان مشغول نواختن ساز بودند.
با خود گفتم: مگرامروز روزعید است! ازگروهی پرسیدم: مگر درشام عیدی هست که من نمیدانم؟ گفتند: ای شیخ، مگر دراین شهرغریبی؟ گفتم: من سهل بن سعد هستم که به خدمت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم رسیده ام.
گفتند: ای سهل، ما تعجب میکنیم که چرا خون ازآسمان نمی بارد، و چرا زمین اهلش را فرونمی برد! گفتم: چرا، گفتند: این فرح و شادی برای آن است که سر مبارک حسین بن علی علیه السلام را از عراق برای یزید به هدیه آوردهاند. گفتم: عجب! سر امام حسین علیه السلام را میآورند و مردم شادی میکنند؟!
پرسیدم: از کدام دروازه وارد میکنند؟ گفتند: از دروازه ساعات (من سوی آن دروازه شتافتم، چون نزدیک آن رسیدم) دیدم که پرچم های کفر و گمراهی از پی یکدیگر میآمدند، و سواری آمد که نیزهای در دست داشت و سری بر آن بود که شبیهترین مردم به رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم میبود. و ازعقب آنان زنان و کودکان بر شتران برهنه سوار کرده می آورند.
نزدیک یکی از ایشان رفتم و پرسیدم: تو کیستی؟ گفت: سکینه دختر امام حسین. گفتم: من سهل بن سعد از صحابه جدت میباشم، اگر حاجتی باشد انجام دهم؟
سکینه فرمود: به آنکس که سر پدرم را حمل میکند بگو که (از میان ما بیرون رود و) سر را جلوتر برده که مردم به دیدن آن سرمنوّرمشغول شوند و به حرم رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نگاه نکنند.
سهل گفت: نزد آن ملعون رفتم و گفتم: آیا حاجت مرا برمیآوری و چهارصد دینا بگیری؟
گفت: حاجت تو چیست؟ گفتم: این سر را از میان زنان بیرون برده و از جلو آنان ببری.
آن ملعون زر از من گرفت و حاجت مرا روا نمود. (2)
وهکذا حضرت زینب (س) پس ازورود به شام و حضور درمجلس یزید، با سخنان کوبنده اش چنان یزید را رسوا کرد که توان پاسخ گویی ازاو سلب شد.
عقیله بنی هاشم درفرازی ازسخنان خود برای اینکه به آنها بی احترامی شده و دربرابر نامحرمان قرارگرفته اند یزید را مورد سرزنش و انتقاد قرارداد و فرمود:
افسوس که ناچاربه گفت و گو با تو هستم، و گرنه من تو را کوچک تر و حقیرترازاین می دانم که با تو سخن گویم........ که درادامه می فرماید:
أمن العدل یابن الطلقاء تخدیرک حرائرک و امائک، و سوقک بنات رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم سبایا، قد هتکت ستورهن و أبدیت وجوههن تحدو بهن الأعداء من بلد الی بلد، و یستشرفهن أهل المناهل و المناقل و یتصفح وجوههن القریب و البعید و الدنی و الشریف. لیس معهن من رجالهن ولی و لا من حماتهن حمی
ای فرزند آزاد شدگان (بوسیلهی جد ما)، این رسم عدالت است که زنان و کنیزان خود را پشت پرده جای دادهای، ولی دختران رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم اسیر و دست بسته در برابرت، پردههای احترامشان را هتک شده و صورتهایشان نمایان، دشمنان آنان را شهر به شهر میگردانند و درمقابل دیدگان مردم بیابانی و کوهستانی، و درچشماندازهرنزدیک و دوروهرپست وشریف. نه مردانشان سرپرستی دارند ونه ازیارانشان حمایت کنندهای.(3)
اینک باید دید عدّه ای از زنان جامعه اسلامی که ازعاشقان و دوستداران خاندان عصمت وطهارت هستند چه اشخاصی را الگوی خود قرارداده اند که بعضی امروزه حجاب اسلامی برای آنها اهمیّتی ندارد و بدون هیچ جبر و اکراهی به دستورات اسلام عمل نمی کنند و خود را آن گونه که شایسته نیست دربرابرانظارعمومی قرارمی دهند. اگرفردای قیامت ازآنها سؤال شود شما درجامعه ای زندگی می کردید که حامی حجاب وعفاف بود ند چرا رعایت نکردید چه جوابی دارند.مه جا تزیین شده است، بسیاری از رهگذران لباس نو پوشیدهاند و به یکدیگر تبریک میگویند، اینها را حاکم وقت به مردم حکم کرده است و این در ادامه تبلیغات ایام طولانی گذشته است... جارچیان احکام حاکم را با صدای بلند در سطح شهر شام جار میزنند... روز اول صفر است، قرار است اسرای واقعه کربلا را از دروازه کوفه، وارد شهر کنند.
به گزارش خبرنگار دین و اندیشه خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)، امروز مصادف است با روز اول ماه صفر، رخدادهای این روز به شرح زیر است:
وارد کردن سر مطهر امام حسین (ع) به شام بنیامیه این روز را به خاطر ورود سر مطهر امام حسین (ع) به شام عید قرار داد. ورود اهل بیت (ع) به شام با رسیدن خبر نزدیک شدن اسرای اهل بیت (ع) به دمشق، یزید ملعون دستوراتی صادر کرد از جمله آنکه: 1.تاجی جواهر نشان و تختی مرصع به سنگهای قیمتی آماده کنند. 2.بزرگان هر صنف با کمک یکدیگر شهر را در کمال زیبایی زینت کنند. 3.تمام اهل شهر لباسهای زینتی بپوشند و خود را بیارایند. 4.همگی در معابر رفتوآمد کرده، به یکدیگر تبریک بگویند. 5.پس از آمادگی کامل با طبل و شیپور به استقبال اسرا بروند. 6.جارچیان در شهر جار بزنند "سرهای بریده و زنان و اطفال کسانی به شهر وارد میشوند، که به قصد براندازی حکومت عازم عراق بودهاند، ولی عامل خلیفه یعنی "ابن زیاد" آنها را کشته است. هر کس خلیفه را دوست دارد امروز شادی کند". شامیان نیز کوتاهی نکرده و بر فراز بامهای خانهها بیرقهای رنگارنگ برافراشتند و در هر گذری بساط شراب پهن کردند. نغمه آوازه خوانان بلند بود و مردم دسته دسته به سوی دروازه کوفه در دمشق میرفتند و عدهای از شهر خارج شده بودند. این در حالی بود که اهل بیت(ع) مصیبت زده و داغدار پیامبر (ص) را - که جبرئیل امین پاسبان حریم محترمشان بود- همراه با نیزهداران تازیانه به دست و بیرحم وارد دروازه ساعات کردند. شامیان همین که اسرا را دیدند زبان به جسارت گشودند.(4) در آن شهر چه گذشت...؟ قلم را یارای نوشتنش نیست. منابع: 1- لهوف ص 174- حسین نفس مطمئنه ص 336 به نقل از نفس المهموم ص 429 4- تقویم شیعه، عبدالحسین نیشابوری، انتشارات دلیل ما، 1387
2- بحار45 / 127- حسین نفس مطمئنه ص 337 به نقل از نفس المهموم ص 430
3- لهوف ص 181 بحار 45/ 133 مقتل مقرم ص 461
نظرات شما عزیزان:
موضوعات مرتبط: تاریخ اسلام ، ،